سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به کسى که از او مشکلى را پرسید فرمود : ] براى دانستن بپرس نه براى آزار دادن که نادان آموزنده همانند داناست و داناى برون از راه انصاف ، همانند نادان پر چون و چراست . [نهج البلاغه]

تفسیر نور


آنگاه دیدند آن چیزى که دلالت مى کند بر ذات ، و از هر چیزى به ذات نزدیکتر است ، اسم بمعناى دوم است ، (که با تجزیه و تحلیل عقلى اسم شده )، و اگر اسم به معناى اول بر ذات دلالت مى کند، با وساطت اسم بمعناى دوم است ، از این رو اسم بمعناى دوم را اسم نامیدند، و اسم به معناى اول را اسم اسم .

البته همه اینها که گفته شد مطالبى است که تحلیل عقلى آن را دست مى دهد، و نمى شود لغت را حمل بر آن کرد، پس  هر جا کلمه (اسم ) را دیدیم ، ناگزیریم حمل بر همان معناى اول کنیم .

در صدر اول اسلام این نزاع همه مجامع را بخود مشغول کرده بود، و متکلمین بر سر آن مشاجره ها مى کردند، که آیا اسم عین مسمى است ؟ و یا غیر آنست ؟ ولکن اینگونه مسائل دیگر امروز مطرح نمى شود، چون آنقدر روشن شده که به حد ضرورت رسیده است ، و دیگر صحیح نیست که آدمى خود را به آن مشغول نموده ، قال و قیل صدر اول را مورد بررسى قرار دهد، و حق را به یکطرف داده ، سخن دیگرى را ابطال کند، پس بهتر آن است که ما نیز متعرض آن نشویم .

توضیح لفظ جلاله ((الله ))

و اما لفظ جلاله ((الله ))، اصل آن ((ال اله )) بوده ، که همزه دومى در اثر کثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ، و کلمه ((اله )) از ماده ((اله )) باشد، که به معناى پرستش است ، وقتى مى گویند ((اله الرجل و یاله ))، معنایش این است که فلانى عبادت و پرستش کرد، ممکن هم هست از ماده (و ل ه ) باشد، که بمعناى تحیر و سرگردانى است ، و کلمه نامبرده بر وزن (فعال ) به کسره فاء، و بمعناى مفعول (ماءلوه ) است ، همچنان که کتاب بمعناى مکتوب (نوشته شده ) مى باشد، و اگر خدایرا اله گفته اند، چون ماءلوه و معبود است ، و یا بخاطر آن است که عقول بشر در شناسائى او حیران و سرگردان است

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 29

و ظاهرا کلمه ((الله )) در اثر غلبه استعمال علم (اسم خاص ) خدا شده ، و گرنه قبل از نزول قرآن این کلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهلیت نیز آن را مى شناختند، همچنان که آیه شریفه : ((و لئن سئلتهم من خلقهم ؟ لیقولن الله )) (و اگر از ایشان بپرسى چه کسى ایشان را خلق کرده ، هر آینه خواهند گفت : الله )، و آیه : ((فقالوا هذا لله بزعمهم ، و هذا لشرکائنا))، (پس درباره قربانیان خود گفتند: این مال الله ، و این مال شرکائى که ما براى خدا داریم )، این شناسائى را تصدیق مى کند.

از جمله ادله ایکه دلالت مى کند بر اینکه کلمه ((الله )) علم و اسم خاص خدا است ، این است که خدایتعالى به تمامى اسماء حسنایش و همه افعالى که از این اسماء انتزاع و گرفته شده ، توصیف مى شود، ولى با کلمه ((الله )) توصیف نمى شود، مثلا میگوئیم الله رحمان است ، رحیم است ، ولى بعکس آن نمیگوئیم ، یعنى هرگز گفته نمیشود: که رحمان این صفت را دارد که الله است و نیز میگوئیم ((رحم الله و علم الله و رزق الله ))، (خدا رحم کرد، و خدا دانست ، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نمیگوئیم (الله الرحمن ، رحمان الله شد)، و خلاصه ، اسم جلاله نه صفت هیچیک از اسماء حسناى خدا قرار مى گیرد، و نه از آن چیزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته میشود.

از آنجائى که وجود خداى سبحان که اله تمامى موجودات است ، خودش خلق را به سوى صفاتش هدایت مى کند،و مى فهماند که به چه اوصاف کمالى متصف است ، لذا مى توان گفت که کلمه ((الله )) بطور التزام دلالت بر همه صفات کمالى او دارد، و صحیح است بگوئیم لفظ جلاله ((الله )) اسم است براى ذات واجب الوجودى که دارنده تمامى صفات کمال است ، و گرنه اگر از این تحلیل بگذریم ، خود کلمه ((الله )) پیش از اینکه نام خدایتعالى است ، بر هیچ چیز دیگرى دلالت ندارد، و غیر از عنایتى که در ماده (ا ل ه ) است ، هیچ عنایت دیگرى در آن بکار نرفته است .

معنى رحمن و رحیم و فرق آن دو

و اما دو وصف رحمان و رحیم ، دو صفتند که از ماده رحمت اشتقاق یافته اند، و رحمت صفتى است انفعالى ، و تاءثر خاصى است درونى ، که قلب هنگام دیدن کسى که فاقد چیزى و یا محتاج به چیزى است که نقص کار خود را تکمیل کند، متاءثر شده ، و از حالت پراکندگى به حالت جزم و عزم در مى آید، تا حاجت آن بیچاره را بر آورد، و نقص او را جبران کند، چیزیکه هست این معنا با لوازم امکانیش درباره خدا صادق نیست ، و به عبارت دیگر، رحمت در خدایتعالى هم به معناى تاءثر قلبى نیست ، بلکه باید نواقص امکانى آن را حذف کرد، و باقى مانده را که همان اعطاء، و افاضه ، و رفع حاجت حاجتمند است ، به خدا نسبت داد.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 30

کلمه (رحمان ) صیغه مبالغه است که بر کثرت و بسیارى رحمت دلالت مى کند، و کلمه (رحیم ) بر وزن فعیل صفت مشبهه است ، که ثبات و بقاء و دوام را میرساند، پس خداى رحمان معنایش خداى کثیر الرحمه ، و معناى رحیم خداى دائم الرحمه است ، و بهمین جهت مناسب با کلمه رحمت این است که دلالت کند بر رحمت کثیرى که شامل حال عموم موجودات و انسانها از مؤ منین و کافر مى شود، و به همین معنا در بسیارى از موارد در قرآن استعمال شده ، از آن جمله فرموده : ((الرحمن على العرش استوى ))، (مصدر رحمت عامه خدا عرش است که مهیمن بر همه موجودات است ) و نیز فرموده : ((قل من کان فى الضلاله فلیمدد له الرحمن مدا))، (بگو آن کس که در ضلالت است باید خدا او را در ضلالتش مدد برساند) و از این قبیل موارد دیگر.

و نیز بهمین جهت مناسب تر آنست که کلمه (رحیم ) بر نعمت دائمى ، و رحمت ثابت و باقى او دلالت کند، رحمتى که تنها بمؤ منین افاضه مى کند، و در عالمى افاضه مى کند که فنا ناپذیر است ، و آن عالم آخرت است ، همچنانکه خدایتعالى فرمود: ((و کان بالمؤ منین رحیما))، (خداوند همواره ، به خصوص مؤ منین رحیم بوده است )، و نیز فرموده : ((انه بهم رؤ ف رحیم ))، (بدرستى که او به ایشان رئوف و رحیم است )، و آیاتى دیگر، و به همین جهت بعضى گفته اند: رحمان عام است ، و شامل مؤ من و کافر مى شود، و رحیم خاص مؤ منین است .

معنى حمد و فرق آن با مدح

الحمد لله کلمه حمد بطوریکه گفته اند به معناى ثنا و ستایش در برابر عمل جمیلى است که ثنا شونده باختیار خود انجام داده ، بخلاف کلمه (مدح ) که هم این ثنا را شامل میشود، و هم ثناى بر عمل غیر اختیارى را، مثلا گفته مى شود (من فلانى را در برابر کرامتى که دارد حمد و مدح کردم ) ولى در مورد تلالوء یک مروارید، و یا بوى خوش یک گل نمى گوئیم آن را حمد کردم بلکه تنها مى توانیم بگوئیم (آن را مدح کردم ).

حرف (الف و لام ) که در اول این کلمه آمده استغراق و عمومیت را مى رساند، و ممکن است (لام ) جنس باشد، و هر کدام باشد مالش یکى است .

براى اینکه خداى سبحان مى فرماید:

((ذلکم الله ربکم خالق کلشى ء))، (این است خداى شما که خالق هر چیز است )، و اعلام میدارد که هر موجودیکه مصداق کلمه (چیز) باشد، مخلوق خداست ، و نیز فرموده : (الذى احسن کلشى ء خلقه آن خدائیکه هر چه را خلق کرده زیبایش کرده )، و اثبات کرده که هر چیزى که مخلوق است به آن جهت که مخلوق او است و منسوب به او است حسن و زیبا است ، پس حسن و زیبائى دائر مدار خلقت است ، همچنانکه خلقت دائر مدار حسن میباشد، پس هیچ خلقى نیست مگر آنکه به احسان خدا حسن و به اجمال او جمیل است ، و بعکس هیچ حسن و زیبائى نیست مگر آنکه مخلوق او، و منسوب به او است .

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 31

و نیز فرموده : ((هو الله الواحد القهار او است خداى واحد قهار))، نیز فرموده : ((و عنت الوجوه للحى القیوم ))، (ذلیل و خاضع شد وجوه در برابر حى قیوم ) و در این دو آیه خبر داده است از اینکه هیچ چیزیرا به اجبار کسى و قهر قاهرى نیافریده ، و هیچ فعلى را به اجبار اجبارکننده اى انجام نمیدهد، بلکه هر چه خلق کرده با علم و اختیار خود کرده ، در نتیجه هیچ موجودى نیست مگر آنکه فعل اختیارى او است ، آن هم فعل جمیل و حسن ، پس از جهت فعل تمامى حمدها از آن او است .

و اما از جهت اسم ، یک جا فرموده : ((الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى ))، (خدا است که معبودى جز او نیست ، و او را است اسماء حسنى )، و جائى دیگر فرموده : ((و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فى اسمائه ))، (خداى را است اسمائى حسنى ، پس او را به آن اسماء بخوانید، و آنانرا که در اسماء او کفر مى ورزند رها کنید، و بخودشان واگذارید)، و اعلام داشته که او هم در اسمائش جمیل است ، و هم در افعالش ، و هر جمیلى از او صادر مى شود.

استشهاد بر اینکه جنس حمد و همه حمد از آن خدا است

پس روشن شد که خدایتعالى هم در برابر اسماء جمیلش محمود و سزاوار ستایش است ، و هم در برابر افعال جمیلش ، و نیز روشن شد که هیچ حمدى از هیچ حامدى در برابر هیچ امرى محمود سر نمى زند مگر آنکه در حقیقت حمد خدا است ، براى آنکه آن جمیلى که حمد و ستایش حامد متوجه آنست فعل خدا است ، و او ایجادش کرده ، پس جنس  حمد و همه آن از آن خدا است .

از سوى دیگر ظاهر سیاق و به قرینه التفاتیکه در جمله : ((ایاک نعبد))...، بکار رفته ، و ناگهان خداى سبحان مخاطب بندگان قرار گرفته ، چنین دلالت دارد که سوره مورد بحث کلام بنده خداست ، به این معنا که خدایتعالى در این سوره به بنده خود یاد

علیرضاابراهیمی ::: شنبه 87/6/30::: ساعت 2:49 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 11
کل بازدید :5461
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
علیرضاابراهیمی
این وبلاگ تفسیر ومعنی قرآن است
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<